گفتاری در رازهای ماندگاری و محبوبیت امام علی (ع)
تراز انسانیت، ترازوی حقیقت
دکتر محسن احتشامی
استاد دانشگاه
زیاد میشنویم که گفته میشود امیرالمؤمنین علی(ع) الگوی جامعه انسانی است و از این جهت بشریت به وجود چنین شخصیتی نیازمند است. پس از طرح این گزاره بلافاصله این سؤال به ذهن متبادر میشود که جامعه بشری چه نیازی به چنین الگویی دارد؟ در پاسخ به این پرسش در وهله اول میتوان گفت؛ نیاز انسان به یک الگو، نیازی طبیعی، فطری و عقلی است. علت آن هم واضح است چون خصیصه انسان، خصیصه کمالجویی و کمالگرایی است. حتی میتوان گفت این کمالگرایی در انسان نهادینه است. براین اساس انسان همواره به الگویی برای دستیابی به کمال مطلوب نیاز داشته و دارد برای اینکه با پیش رو قرار دادن الگو، ظرفیتهای خود را کشف وهمسانسازی کند. چرا که انسان نیاز به تربیت دارد و تربیت هم دارای قواعد خاص خود است که باید انسان آن را بیاموزد. طبیعتاً الگوهایی نیز باید باشند که این قواعد را به او بیاموزند و در عین حال در دسترس بوده و قابل الگوپذیری باشند.
الگوی شخصیتی برای فضیلت خواهان
انسانها به طور طبیعی برای اینکه در زندگی خویش تغییری ایجاد کنند و از یکنواختی بیرون بیایند و به رشد و تعالی برسند نیاز به الگو دارند و این امری بدیهی و روشن است. منتها نکتهای که باید به آن توجه کنیم این است که الگوهایی که در طول تاریخ بشریت وجود داشتهاند دو گونه بودند. یکی الگوهای موقتی و دورهای که به تناسب هر زمان و فقط برای یک دوره خاصی الگو بودند، یکی هم الگوهای همیشگی و ثابتی که از عصر خودشان فراتر رفتهاند و حالت جهانی پیدا کردند. قطعاً و یقیناً این پیامبران و اولیا هستند که الگوهای برتر جامعه بشری اند.
در منطق قرآنی از این الگوهای برتر تعبیر به «امامان نور» شده است. یعنی کسانی که مردم را به نورانیت و روشنایی دعوت وهدایت میکنند. قرآن کریم تقابل جالبی را ایجاد کرده در میان امامان نور و اماماننار که این تقابل بین امامان نور و امامان نار در طول تاریخ وجود داشته و گروهی این و گروهی آن را پسندیدهاند. ما در عصری زندگی میکنیم که متأسفانه به نظر میآید این امامان نار هستند که صحنه را از آن خود کرده و بشریت را که سرگشته و بیچاره شده است به سوی انواع و اقسام انحطاطهای فکری و اخلاقی سوق میدهند. در نتیجه بشریت روز به روز بیشتر سقوط کرده و در مغاک تاریک انحطاط فرو میرود. چه در فضای حقیقی و چه در فضای مجازی این شیاطین و امامان نار هستند که جولان میدهند و متأسفانه فساد و آلودگی به شکل یک اپیدمی و با سرعت درحال گسترش در جوامع بشری است. تا جایی که به قول پزشکان به یک پاندمی تبدیل شده و حالت جهانی پیدا کرده است. بنابراین پرواضح است که در چنین شرایطی بشریت برای الگوگرفتن نیازمند الگوهای عالی و متعالی بوده و باید به سراغ برگزیدگان اخلاق و فضیلت در طول تاریخ بروند.
جامعیت اخلاقی، راز عظمت امام
حضرت علی علیه السلام قطعاً یکی از بهترین این الگوهاست. زیرا آن حضرت شخصیتی ذوابعاد است؛ شخصیت ذوابعادی که در شرایط فردی، اجتماعی، اعتقادی، تربیتی، اخلاقی، اقتصادی و خانوادگی به معنای واقعی الگوست. امیرالمؤمنین علی(ع) شاگرد پیغمبری است که خداوند در قرآن کریم در توصیف وی فرموده؛ ما پیامبری از جنس خودتان را به سویتان فرستادیم که او از اینکه شما به رنج بیفتید، در سختی است و بسیار دوست دارد که شما را هدایت کند و به راه حق و حقیقت رهنمون شود و نسبت به مؤمنان هم رأفت و رحمت دارد. این پیامبر کسی است که خداوند متعال از او تعبیر به الگوی حسنه کرده و قرآن کریم از این نمونهها زیاد معرفی کرده است، طوری که میتوانیم بگوییم یکی از رازهای پرداختن به قصص و شرح حال پیامبران پیشین، معرفی آنان بهعنوان الگوهای بشری است. فرازهای قرآنی ما را به جنبههای متعددی از زندگی آن بزرگواران فرا میخواند و ما میتوانیم از تک تک عباراتی که قرآن درباره آنها به کار برده استفاده کنیم. در واقع این پیامبران و اولیا هستند که الگوهای همیشگی بشریت بوده و هستند. امیرمؤمنان علی(ع) نیز که تربیت یافته مکتب چنین پیامبری است، قطعاً یکی از بهترین الگوهای پیش روی بشریت است چرا که ایشان در حیطه اعتقادات، نابترین اعتقادات را داشته و کسی بوده که از چهار سالگی در محضر پیامبر بالیده و رشد کرده و تمامی اندیشههای الهی پیامبر بهعنوان استاد او در جان و قلبش نفوذ کرده و با خون و پوست و گوشت اش عجین شده است. آن حضرت در اخلاق، دراعمال و درهمه آن چیزهایی که میتوان از یک انسان برتر انتظار داشت، الگو بوده و جمیع کلیه صفات نیک و پسندیده است و هر خوبی که در جهان بشری متصور باشد، دروی جمع است. امیرالمؤمنین علی(ع) در کردار و گفتارش همچنین در پندارش برتری دارد و شایسته الگو شدن برای آحاد بشری است. همچنان که در فرازی از زیارت با مدنظر قرار دادن صفات برجسته آن حضرت خطاب به ایشان میخوانیم: «السلام علیک یا امیرالمؤمنین، انت میزان الاعمال» سلام بر تو ای شخصیتی که ترازوی اعمال همگان هستی. آری او -علی(ع)- فراتر از محدوده تشیع واسلام برترین الگو برای جامعه بشری بوده و میتواند و باید ترازوی اعمال و الگوی نوع بشر باشد. در تبیین این نکته که کدام ویژگیهای آن حضرت باعث شده که امیرالمؤمنین علی(ع) از منظر بشری الگو قرار گیرد میتوان به یک قاعده قرآنی استناد کرد. آن قاعده قرآنی این است که خداوند متعال میفرماید: کسانی که ایمان میآورند و عمل صالح انجام میدهند بزودی خداوند متعال دوستی و محبت آنها را بین مردم رواج داده و (محبت آنان را در دلها) قرار میدهد. این یک فرمول و یک قاعده قرآنی است که مصداق کامل آن را میتوانیم در شخص حضرت امیرالمؤمنین علی(ع) پیدا کنیم. در یک بررسی اجمالی از شخصیتهای مختلفی که در طول تاریخ در مورد حضرت علی(ع) حرف زدهاند، چه مسلمان و چه غیرمسلمان، چه شیعه و چه سنی، چه قدیم و چه اخیر، انصافاً این همه تعریف و تمجید از یک شخصیت غیرعادی است. اساساً انسان باورش نمیشود که این همه چهرههای متفاوت و متضاد با اندیشههای گوناگون با تفکرات مختلف یک چنین اظهارنظرهای فوقالعادهای در مورد امیرالمؤمنین کرده باشند. به لیست این شخصیتها توجه کنید. شخصیتهای معروف مسیحی، همچون جبران خلیل جبران، جورج جرداق، شبلی شمیل و... ببینید چه تعاریف عجیبی در مورد حضرت علی(ع) کردهاند. برخی از این شخصیتها درمورد حضرت علی(ع) کتابهای حجیم چند جلدی نوشتهاند.
عدالت در کانون سیره سیاسی
اما نکتهای که دارای اهمیت زیادی است الگو بودن آن حضرت در حوزه سیاست است. امیرالمؤمنین(ع) در مباحث حکومتی و سیاست شاید دو ویژگی خیلی خاص دارد که اگر سیاستمداران به آنها توجه کنند کارنامه آنها فوقالعاده میشود. یکی از آن ویژگیها این است که امیرالمؤمنین در اجرای عدالت انعطافناپذیر بود. یعنی به هیچ عنوان حاضر نمیشد که دست از عدالت بردارد گاهی دوستان و شاگردانش افرادی مثل ابن عباس به ایشان توصیههای دوستانهای میکردند. اما ایشان به هیچ عنوان این مطلب را نمیپذیرفت و میفرمود: شما از من میخواهید که من پیروزی را با ظلم و با جور و ستم طلب کنم و به دست بیاورم! من هیچگاه دست از شیوه خودم برنمیدارم. همه این موضوع را میدانند و شنیدهاند که علت به شهادت رساندن امیرالمؤمنین علی(ع) شدت عدل آن حضرت بوده است. این یک ویژگی است که در گفتار ایشان و در اعمال ایشان برجستگی دارد. در مقام سخن و سخنرانی خیلی از سیاستمداران شعار عدالت سر میدهند، ولی تنها کسی که حقیقتاً توانسته این شعار را در ریزترین ابعاد نیزعملیاتی کند، امیرالمؤمنین علی(ع) است. این ویژگی در امیرالمؤمنین (ع) بسیار قابل توجه است. دیگر ویژگی آن حضرت که درگوشه گوشه زندگی ایشان قابل مشاهده است، صراحت و صداقت لهجه حضرتش است که در گفتار امیرالمؤمنین علی(ع) حضوری پررنگ دارد. ایشان با هیچ کس، حتی با شاگردان و دوستانش و با خانوادهاش هیچ تعارفی در مورد مسائل حکومتی که مربوط به اداره جامعه اسلامی میشد، نداشت.
آن حضرت در سخنی میفرماید: «سوگند به خدا که معاویه از من زیرکتر نیست در اداره حکومت، اما او نیرنگ میکند. در اجرای حکومت، اگر این نبود که من از فریب و نیرنگ کراهت دارم و بدم میآید، من زیرکترین مردم بودم.» بنابراین اگر کسی بخواهد پیرامون شخصیت ذوابعاد امیرمؤمنان علی(ع) صحبت کند، شخصیت ایشان و ویژگیهای شخصیتی ایشان منحصر به یک چیز خاص نیست بلکه در تمامی حوزهها حضرتش دارای ویژگیهای منحصر به فردی است که همین هم موجب شده در گستره تاریخ افرادی با نگاههای متفاوت، با نظرات گوناگون و با اندیشههای ضد هم، این طور از امیرمؤمنان علی(ع) دم بزنند و تجلیل کنند. دلیل تجلیل این شخصیتهای سیاسی، اقتصادی، اجتماعی، تربیتی و اخلاقی این است که با توجه به تخصصهایی که این افراد داشتند، ویژگیهای برجسته و درخشانی از عظمت و کرامت انسانی را درشخصیت و روح بلند آن حضرت(ع) یافتهاند. یعنی یک اقتصاددان وقتی که زندگی امیرالمؤمنین را نگاه میکند و میبیند چه ویژگیهای فوقالعادهای در سیره اقتصادی ایشان وجود دارد، یا وقتی یک سیاستمدار نوع حکومتداری ایشان را بررسی میکند و می بیند که چقدر ایشان در حوزه مسائل سیاسی دوراندیش و حق گراست، همین طور هنگامی که یک اندیشمند کلامی، حساس به اعتقادات دینی، در گفتار امیرالمؤمنین(ع) در باب توحید، در باب نبوت، در باب مسائل ریز الهیات عمیق میشود و...نمی تواند از شدت تحیرانگشت به دندان نگزد و از این همه عظمت، شگفت زده نشود. به واقع بشریت از این همه عظمت متعجب است و ما که خود را جزو یاران و یاوران آن بزرگوار میدانیم، به وجد آمده و خوشحال میشویم. اگر کسی بخواهد اظهارنظرهای دانشمندان مختلف را در باب امیرالمؤمنین جمعآوری کند، مثنوی هفتاد من کاغذ میشود.
اشراقات معنوی علوی بر مسیحیان معاصر
مریم حکمتنیا
پژوهشگر دینی
در سوره ابراهیم آیه 24 و 25، خداوند انسان پاک را به درختی پاک تشبیه میکند که ریشهای محکم و استوار دارد و شاخههایش در بیکرانههای آسمان، علی الدوام و بدون ایستایی به بار مینشیند و بندگان خدا را تغذیه میکند. وقتی به مردان خدا در تاریخ بشری نظری میافکنیم تا نمونهای از این انسانهای پاک را بیابیم چهره مبارک علی(ع) بهعنوان بارزترین مصداق این آیه در برابر ما رخ مینماید که هنوز هم بعد از گذشت چهارده قرن، زمین وجود انسان ها را سیراب و روح آنها را تغذیه میکند؛ آن هم نه فقط شیعیان و مسلمانان و همکیشان خود را؛ بلکه اصحاب دیگر ادیان و مذاهب، همچون مسیحیان را.
زمانی که کتابهای برخی از ادبا و اندیشمندان مسیحی عرب را میخوانی، یا پای سخنان شان مینشینی دریایی از کرامت و عشق به انسانیتی را که در وجود علی(ع) یافتهاند بر تو مینمایانند؛ چنان که گویی در عصر علی(ع) زندگیمیکنند و از فیوضات مستقیم او بهره دارند و از ثمرات وجودش بیواسطه تغذیه میکنند و از روح او الهام میگیرند. چه بسا که برای این عشق، ریشهای عمیق در خاندان آنها یا در صومعههای آنها نیز بیابی. این همان آثار ثبات در ریشه شجره علوی است که از وجود مبارک و آسمانی علی(ع) ارتزاق و انسانهای بیشماری را در طول قرون متمادی تغذیه میکند. جورج شکور ادیب و شاعر توانمند لبنانی که علی(ع) را قهرمان حماسههایش برگزیده، در مقدمه دیوان «ملحمه الامام علی علیه السلام»، او را «مُلهمه الأمم»؛ یعنی الهامگر امتها معرفی میکند. نصری سلهب نویسندهای مقتدر در کتابش بهنام «فی خُطی علی علیه السلام» تمام کتابش را گلی به حساب میآورد که ازباغها و بوستانهای علی(ع) چیده و برای نجات انسانیت از او استمداد میجوید. جوزیف الهاشم نویسنده، شاعر و سیاستمداری که دیوان علویات را در عشق علی سروده، آن را «من وحی الإمام» مینامد. اینها و دهها نمونه دیگری که در کتابهای مسیحیان مشاهده میکنیم حکایت از نگاهی میکند که مسیحیان دوره معاصر نسبت به علی(ع) دارند و او را موجودی محصور در مکه یا مدینه یا کوفه، در بین سالهای سیام عام الفیل تا چهل هجری نمیدانند. علی(ع) از نگاه آنان هر چند حیات جسمیاش در آن دوران پایان یافته است؛ ولی حیات روحیاش که به تعبیر جبران خلیل جبران به روح کلی متصل گشته، در تداوم و استمرار است و جوامع بشری را تغذیه مینماید؛ از اینرو است که عاشقانه با او نجوا میکنند، در گرفتاریها و مشکلات از او استمداد میکنند و او را ساحل امن انسانهای پاک در دریای مواج و متلاطم این دنیای دون میدانند. عبدالمسیح انطاکی که بیش از شش هزار بیت در وصف علی(ع) سروده و به عنایات وافری از سوی علی(ع) نائل آمده وعطایای علی(ع) تمام زندگیاش را تحتالشعاع خود قرار داده، تا جایی پیش رفته که خود را برده و عبد حقیر علی(ع) معرفی میکند و عاجزانه از او استمداد میکند و میگوید: * فامدد أمیری عُبیدا یرتجی مددا * لقوله فیک بات الدهر مصغیها *
توفیق جرداق برادر جورج جرداقی که با کتاب هزار صفحهای «علی صوت العدالة الإنسانیه» مشهوراست، میگوید: کلما بیعارض الهمّ ألمّ * وصمانی من عنا الدهر ألم* رحتُ أشکو لعلی علّتی * وعلی ملجأ من کل همّ *
او علی(ع) را باب الحوائج، منتهی الآمال، ملجأ الهموم، حامی عدالت، رفیعترین پرچم حق، پناه مسیحیان مظلوم و نجاتبخش زمین از ظلم و طغیان و فقر و فاقت میداند.
مسیحیان دوره معاصر در پی همین ایدههایشان که از متن زندگی و تجربههای آنان برخاسته، در بیماریهای لاعلاج شان به علی(ع) متوسل میشوند و درمان قطعی خویش را در دستان مبارک او جستوجو میکنند.
خلیل فرحات شاعر معروف عرب داستان شفا یافتن خود را به دست علی(ع) برای دوستش نجیب جمالالدین شاعر چنین تعریف میکند: دوست عزیزم، من 10 روز دراز کشیده بودم بعد از اینکه خون در پاهایم از جریان افتاده بود و آنها را با ریسمانی به بالا بسته بودند... همین امر تمام جسم مرا مورد تهدید قرار داده بود. دوستان پزشک من همگی در خانه من جمع شده بودند و تصمیم نهایی آنان بر قطع پاهایم بود. من اعتراضی بر تصمیم آنها نکردم؛ ولی گفتم من باید به دیدن علی بروم، اگر پاهایم را ببرید چگونه به دیدنش بروم؟ کسی چیزی از سخن من نفهمید مگر همسرم جورجیت که گفت خدا کفایت میکند، شعر را رها کن، الآن مسأله مرگ و زندگی تو در میان است. به او گفتم: اتفاقاً برای همین است که چنین موضعی اتخاذ کردهام. درست بعد از یک روز پاهای بستهام را گشودم و برخاستم و دیگر بعد از آن هرگز به رختخواب بر نگشتم. نمی دانی که امام علی به من دستور داد که برخیزم و راه بروم؟ مگر میشد که از فرمان او تخلف کنم؟
اشراقات معنوی امیر مؤمنان بر مسیحیان معاصر گاهی تا جایی پیش رفته است که مسیحیان خود را شیعه علی(ع) معرفی کرده وبهعنوان معروف «تشیع المسیحی» در بین خود افتخار میکنند. دکتر رشاد فرزند بولس سلامه در مصاحبهای که با ایشان داشتم، میگوید: پدرم خیلی تلاش میکرد که اخلاقیات حضرت علی و امام حسین علیهما السلام را در بین خانوادهاش پیاده کند؛ از اینرو این شرف توسط پدرم نصیب من شد که با محبت و عشق علی و حسین زندگی کنم و نمونه و الگویی پیشرفته برای چیزی باشم که امروزه بهعنوان «تشیع مسیحی» نامیده میشود. همان تشیع مسیحی که به یاری اسلام و حق و ایمان و انسان به پا خاسته و گرایش واقعی خود را به امامان شیعه و تمام مجاهدانی که بر ظلم شوریدهاند، نشان میدهد.
گفتاری از علامه عبدالحسین امینی (برگرفته از کتاب المقاصد العلیة فی المطالب السنیة)
شاخصههای حیات و ممات راستین در کلام امیر مؤمنان (ع)
علامه عبدالحسین امینی
نخستین حدیثی که ما را به حقیقت معنای حیات و موت راهنمایی میکند، حدیثی از امیر مؤمنان علیه السلام است که میفرماید:«کسی که حیاتش سودت نرساند، او را در شمار مردگان بدان» (عیون الحکم و المواعظ، لیثی ص 425)
این روایت شریفه معنای حیات را آشکارا به ما میرساند. توضیح این که؛ از آثار خاص وجودی بشر، سودرسانی و خیررسانی به دیگران است و ازشأن وجودی بشری این است که دیگران از او بهره ببرند. پس هر کس چنین اثر وجودی بر او مترتب نباشد، در حقیقت نسبت به عدم ترتب این اثر خاص وجودی، مردهای بیش نیست، هرچند که نسبت به دیگر آثار وجودی زنده باشد.دومین حدیث همچنان از امیر مؤمنان علیبن ابیطالب علیه السلام است که میفرماید:
«کسی که زشت شمردن امر منکر به قلب و دست و زبانش را رها کند، مردهای است میان زندگان».(وسائل الشیعه ج 16 ص123)
در توضیح حدیث و بیان مراتب نهی از منکر باید گفت:از جمله آثار وجودی بشر و شئون انسانی او که باید چنین باشد، انکار منکر با قلب و دست و زبان است. هر کس این را و آثار بشری خاص را که بر وجود آن مترتب است، رها کند، در حقیقت او مردهای بیش نیست، علاوه بر آن اثر خاص. روایت نیز ناظر بر این مطلب است که کسی که نهی از منکر را با قلب خود - که از آخرین مراتب و مدارج نهی است - ترک کند، مرده است و مانند تارک آن در دومرتبه دیگر انکارِ منکر نیست.
زیرا نهی از منکر سه مرتبه دارد: نهی با دست که نخستین مرتبه انکار است، سپس نهی با زبان و در مرتبه سوم نهی با قلب، که از آثار وجودی بشر اسلامی است و باید این اثر بر وجود یک انسان متدین مترتب شود، هرچند در آخرین مراتبش یعنی انکار با قلب باشد. در هر حال این مرتبه آخرین باید در زندگی دینی انسان حضور داشته باشد و انسان مکلف در تمام مراحل باید از آن بهره گیرد و در ترک آن بر هیچ احدی عذری وجود ندارد، بر خلاف دو مرتبه دیگر، یعنی انکار با دست و زبان که شاید بتوان برای آنها عذری آورد. پس اگر کسی این آخرین و پایینترین مرتبه انکار را ترک کند و چیزی از این اثر ولو به آخرین مراتبش بر وجود او مترتب نشود، به سبب انقطاع این اثر وجودی حیاتی از او در تمام درجات و مراتبش، مردهای بیش نیست.
در این زمینه این کلام مولا امیرالمؤمنین علیهالسلام ما را راهنمایی میکند که میفرماید:
«از مردمان کسى است که کار زشت را ناپسند میشمارد و به دست و زبان و دل خود آن را خوش نمىدارد، چنین کسى خصلتهاى نیک را بهکمال رسانیده و از آنان کسى است که به زبان و دل خود انکار کند و دست بهکار نبرد، چنین کسى دو خصلت از خصلتهاى نیک را گرفته و خصلتى را تباه ساخته و از آنان کسى است که منکر را به دل زشت مىدارد و به دست و زبان خود بر آن انکار نیارد، چنین کس دو خصلت را که شریفتر است ضایع ساخته و به یک خصلت پرداخته و از آنان کسى است که منکر را باز ندارد به دست و دل و زبان، چنین کس مردهاى است میان زندگان».(نهج البلاغه، حکمت 374)در این حدیث آمده است: «اشرف الخصلتین»، که اضافه صفت بر موصوف است، یعنی این دو خصلت در شرف بر سومی برتری دارند، ومانند اضافه اسم تفضیل بر متعدد نیست.در جای دیگر فرمودهاند:«نخست درجه از جهاد که از آن باز مىمانید، جهاد با دستهاتان بود، پس جهاد با زبان، سپس جهاد با دلهاتان و آن که به دل کار نیکى را نستاید و کار زشت او را ناخوش نیاید، طبیعتش دگرگون شود چنانکه پستى وى بلند شود و بلندیش سرنگون- زشتیهایش آشکار و نیکوییهایش ناپدیدار-»(همان).
همچنین در این باره امام علیه السلام میفرماید:
«اى مؤمنان! آن که بیند ستمى مىرانند یا مردم را به منکرى مىخوانند و او به دل خود آن را نپسندد، سالم مانده و گناه نورزیده و آن که آن را به زبان انکار کرد، مزد یافت و از آن که به دل انکار کرد برتر است و آن که با شمشیر به انکار برخاست تا کلام خدا بلند و گفتار ستمگران پست گردد، او کسى است که راه رستگارى را یافت و بر آن ایستاد و نور یقین در دلش تافت.» (وسائل الشیعه ج 16 ص 133)گفتیم که انکار قلبی آخرین مراتب نهی از منکر و پایینترین درجات انکار منکر است. این سخن منافاتی با امر پیامبر صلیالله علیه و آله ندارد که امیرالمؤمنین علیه السلام میفرمایند: «رسول خدا به ما امر فرمود که با گناهکاران به چهره درشت و دژم ملاقات کنیم».(وسائل الشیعه ج 16 ص 143)
از آن روی که این حالت از آثار انکار قلبی است و این تعبیر از اثر آن است.
حدیث سوم: امیرالمؤمنین علیه السلام میفرماید:«نیکوکار، زنده است، گرچه به جایگاه مردگان منتقل شود»(غررالحکم حدیث 8819)
پس در حقیقت محسن «حی» است و حیات حقیقی دارد نسبت به احسانش و آثار وجودی که از این جهت به او مترتّب میشود، هرچند نسبت به ترتب آثار دیگر از آثار وجودی بر او، مرده باشد.پس همانطور که زندگی با گذران عمر، نوعی از حیات است، زندگی با احسان نیز نوع دیگری از آن است. و در حقیقت هر دو زندگی بر یک شیوهاند.
حدیث چهارم: امیرالمؤمنین علیه السلام میفرماید:«عالِم، زندهای بین مردگان است و جاهل، مردهای بین زندگان» (عیون الحکم و المواعظ ص 45 و 65) یعنی اینکه عالم، «حی» است بین مردگان که همان جهّالند. و جاهل، «میت» است بین عالمان که همان زندگانند. پس اطلاق حی به عالم، از جهت ترتب آثار علمی است بر او که مبدأ آن علم است؛ و همچنین است اطلاق میت بر جاهل، از جهت عدم ترتّب آن آثار وجودی بر او که بر وجه حقیقت است نه مجاز.بهعبارت دیگر، آدمی از آثار وجودی انسانی و خاصیت بشری و جهات ممیزهاش علم است و این شایستگی را دارد که عالم باشد. علم، پایه و اساس آثار زیاد و ثمربخشِ خیرات فراوانی است که این اثر وجودی بر وجود انسانی او مترتّب میشود.
پس در حقیقت بر مبنای ویژگی علم، او حی است و کسی که این اثر بر او مترتب نشود، حقیقتاً - نه مَجازاً - مردهای بیش نیست.
متن فوق ترجمه بخشی از کتاب« المقاصد العلیه فی المطالب السنیه»تالیف علامه امینی است که توسط دکتر عبدالحسین طالعی در دست ترجمه می باشد